وکیل ، وکالت ، مشاوره حقوقی در مشهد
مشاوره حقوقی تلفنی ، حضوری با وکیل پایه یک با سالها تجربه 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

اده واحده - چنانچه به حکم دادگاه مدنی خاص یا قائم مقام آن دادگاه حضانت طفل به عهده کسی قرار گیرد و پدر و یا مادر و یا شخص دیگری‌مانع اجرای حکم شود و یا ازاسترداد طفل امتناع ورزد دادگاه صادرکننده حکم وی را الزام به عدم ممانعت یا استرداد طفل می‌نماید و در صورت‌مخالفت به حبس تا اجراء حکم محکوم خواهد شد.
‌قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه روز یکشنبه بیست و دوم تیر ماه یک هزار و سیصد و شصت و پنج مجلس شورای اسلامی تصویب و در‌تاریخ 1365.4.26 به تأیید شورای نگهبان رسیده است.

‌رییس مجلس شورای اسلامی - اکبر هاشمی
م

در نگهداری و تربیت اطفال(از قانون مدنی)

ماده ۱۱۶۸
نگاهداري اطفال هم حق و هم تکليف ابوين است.
ماده ۱۱۶۹
براي حضانت و نگهداري طفلي که ابوين او جدا از يکديگر زندگي مي‌کنند، مادر تا سن هفت سالگي اولويت دارد و پس از آن با پدر است.
تبصره: بعد از هفت سالگي در صورت حدوث اختلاف، حضانت طفل با رعايت مصلحت کودک به تشخيص دادگاه مي‌باشد.(اصلاحي ۸/۹/۱۳۸۲ مجمع تشخيص نظام)
ماده ۱۱۷۰
اگر مادر در مدتي که حضانت طفل با او است مبتلا به جنون شود يا به ديگري شوهر کند حق حضانت با پدر خواهد بود.
ماده ۱۱۷۱
در صورت فوت يکي از ابوين حضانت طفل با آن که زنده است خواهد بود هر چند متوفي پدر طفل بوده و براي او قيم معين کرده باشد.
ماده ۱۱۷۲
هيچ يک از ابوين حق ندارند در مدتي که حضانت طفل به عهده‌ي آن‌هاست از نگاهداري او امتناع کنند، در صورت امتناع يکي از ابوين، حاکم بايد به تقاضاي ديگري يا تقاضاي قيم يا يکي از اقربا و يا به تقاضاي مدعي‌العموم، نگاهداري طفل را به هر يک از ابوين که حضانت به عهده‌ي اوست الزام کند و در صورتي که الزام ممکن يا مؤثر نباشد حضانت را به خرج پدر و هر گاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تأمين کند.
ماده ۱۱۷۳
هر گاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط اخلاقي پدر يا مادري که طفل تحت حضانت اوست، صحت جسماني و يا تربيت اخلاقي طفل در معرض خطر باشد، محکمه مي‌تواند به تقاضاي اقرباي طفل يا به تقاضاي قيم او يا به تقاضاي رئيس حوزه قضاييه تصميمي را که براي حضانت طفل مقتضي بداند، اتخاذ کند.
موارد ذيل از مصاديق عدم مواظبت و يا انحطاط اخلاقي هر يک از والدين است:
۱- اعتياد زيان‌آور به الکل، مواد مخدر و قمار
۲- اشتهار به فساد اخلاق و فحشا
۳- ابتلا به بيماري‌هاي رواني با تشخيص پزشکي قانوني
۴- سوءاستفاده از طفل يا اجبار او به ورود در مشاغل ضداخلاقي مانند فساد و فحشا، تکدي‌گري و قاچاق
۵- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف
ماده ۱۱۷۴
در صورتي که به علت طلاق يا به هر جهت ديگر ابوين طفل در يک منزل سکونت نداشته باشند هر يک از ابوين که طفل تحت حضانت او نمي‌باشد حق ملاقات طفل خود را دارد تعيين زمان و مکان ملاقات و ساير جزئيات مربوطه به آن‌ها در صورت اختلاف بين ابوين با محکمه است.
ماده ۱۱۷۵
طفل را نمي‌توان از ابوين و يا از پدر و يا از مادري که حضانت با اوست گرفت مگر در صورت وجود علت قانوني.
ماده ۱۱۷۶
مادر مجبور نيست که به طفل خود شير بدهد مگر در صورتي که تغذيه‌ي طفل به غير شير مادر ممکن نباشد.
ماده ۱۱۷۷
طفل بايد مطيع ابوين خود بوده و در هر سني که باشد بايدبه آن‌ها احترام کند.
ماده ۱۱۷۸
ابوين مکلف هستند که در حدود توانايي خود به تربيت اطفال خويش بر حسب مقتضي اقدام کنند و نبايد آن‌ها را مهمل بگذارند.
ماده ۱۱۷۹
ابوين حق تنبيه طفل خود را دارند ولي به استناد اين حق نمي‌توانند طفل خود را خارج از حدود تأديب، تنبيه نمايند.
باب سوم - در ولايت قهري پدر و جد پدري
ماده ۱۱۸۰
طفل صغير، تحت ولايت قهري پدر و جد پدري خود مي‌باشد و همچنين است طفل غيررشيد يا مجنون در صورتي که عدم رشد يا جنون او متصل به صغر باشد.
ماده ۱۱۸۱
هر يک از پدر و جد پدري، نسبت به اولاد خود ولايت دارند.
ماده ۱۱۸۲
هر گاه طفل، هم پدر و هم جد پدري داشته باشد و يکي از آن‌ها محجور يا به علتي ممنوع از تصرف در اموال مولي‌عليه گردد ولايت قانوني او ساقط مي‌شود.
ماده ۱۱۸۳
در کليه‌ي امور مربوط به اموال و حقوق مالي مولي‌عليه، ولي، نماينده قانوني او مي‌باشد.
ماده ۱۱۸۴
هر گاه ولي قهري طفل، رعايت غبطه‌ي صغير را ننمايد و مرتکب اقداماتي شود که موجب ضرر مولي‌عليه گردد به تقاضاي يکي از اقارب وي و يا به درخواست رئيس حوزه‌ي قضايي، پس از اثبات، دادگاه ولي مذکور را عزل و از تصرف در اموال صغير منع و براي اداره‌ي امور مالي طفل، فرد صالحي را به عنوان قيم تعيين مي‌نمايد. همچنين اگر ولي قهري به واسطه‌ي کبر سن و يا بيماري و امثال آن قادر به اداره اموال مولي‌عليه نباشد و شخصي را هم براي اين امر تعيين ننمايد، طبق مقررات اين ماده فردي به عنوان امين به ولي قهري منضم مي‌گردد.
ماده ۱۱۸۵
هر گاه ولي قهري طفل محجور شود مدعي‌العموم مکلف است مطابق مقررات راجعه به تعيين قيم، قيمي براي طفل معين کند.
ماده ۱۱۸۶
در مواردي که براي عدم امانت ولي قهري نسبت به دارايي طفل، امارات قويه موجود باشد مدعي‌العموم مکلف است از محکمه ابتدايي رسيدگي به عمليات او را بخواهد. محکمه در اين مورد رسيدگي کرده در صورتي که عدم امانت او معلوم شد مطابق ماده ۱۱۸۴ رفتار مي‌نمايد.
ماده ۱۱۸۷
هر گاه ولي قهري منحصر، به واسطه‌ي غيبت يا حبس به هر علتي که نتواند به امور مولي‌عليه رسيدگي کند و کسي را هم از طرف خود معين نکرده باشد، حاکم يک نفر امين به پيشنهادمدعي‌العموم براي تصدي و اداره‌ي اموال مولي‌عليه و ساير امور راجعه به او موقتاً معين خواهد کرد.
ماده ۱۱۸۸
هر يک از پدر و جد پدري بعد از وفات ديگري مي‌تواند براي اولاد خود که تحت ولايت او مي‌باشد وصي معين کند تا بعد از فوت خود در نگاهداري و تربيت آن‌ها مواظبت کرده و اموال آن‌ها را اداره نمايد.
ماده ۱۱۸۹
هيچ يک از پدر و جد پدري نمي‌تواند با حيات ديگري براي مولي‌عليه خود وصي معين کند.
ماده ۱۱۹۰
ممکن است پدر و يا جد پدري به کسي که به سمت وصايت معين کرده اختيار تعيين وصي بعد از فوت خود را براي مولي‌عليه بدهد.
ماده ۱۱۹۱
اگر وصي منصوب از طرف ولي قهري به نگاهداري يا تربيت مولي‌عليه و يا اداره‌ي امور او اقدام نکند يا امتناع از انجام وظايف خود نمايد منعزل مي‌شود.
ماده ۱۱۹۲
ولي مسلم نمي‌تواند براي امور مولي‌عليه خود وصي غيرمسلم معين کند.
ماده ۱۱۹۳
همين که طفل، کبير و رشيد شد از تحت ولايت خارج مي‌شود و اگر بعداً سفيه يا مجنون شود قيمي براي او معين مي‌شود.
ماده ۱۱۹۴



ادامه مطلب
[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 12:33 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]

طبق بند الف تبصره ۶ ماده واحد قانون اصلاح مقررات طلاق چنين مقرر داشته است: " چنانچه زوجه كارهايي را كه شرعاً به عهده وي نبوده به دستور زوج و با قصد عدم تبرع انجام داده باشد و براي دادگاه نيز ثابت شود دادگاه اجرت المثل كارهاي انجام گرفته را محاسبه و به پرداخت آن حكم مي كند."
بنابراین زوجه در صورتی استحقاق دریافت اجرت المثل را دارد که شرایط زیر را اثبات نماید: ۱- اين كه زوجه به دستور زوج كارهايي را كه شرعاً به عهده وي نبوده ، انجام داده است . ۲- عدم قصد تبرع نظر بر اين كه بار اثبات بر دوش مدعي است ، زوجه اي كه مطالبه اجرت المثل را مي كند بايد اولاً صدور دستور از ناحيه زوج جهت انجام كارهاي خانه را اثبات كند ، ثانياً ثابت كند كه در انجام كار هاي خانه قصد تبرع به زوج را نداشته است . اثبات شرط اول مشكل است و چون فرضي حقوقي عدم تبرع مورد پذيرش كل سيستم هاي حقوقي از جمله شرع مقدس اسلام است ، لذا اصل را بر فرض تبرع نهادن و تكليف كردن زوجه به اثبات عدم وجود قصد بر تبرع ، خلاف فرض كلي بوده و اصولاً قابل اثبات نيست و نافي را نفي كافي است لذا بهتر است گفته شود آنچه دادگاه بايد احراز كند وجود قصد تبرع است كه آن هم توسط زوج كه مدعي خلاف اصل و مدعي امري وجودي است بايد اثبات شود .
تعيين اجرت المثل با اثبات و احراز صدور دستور زوج و قصد عدم تبرع زوجه چنان است كه فيما بين زوج و زوجه عقدي ضمني مبني بر اجازه كار زوجه منعقد شده بدون اين كه اجرت زوجه تعين شده باشد . اجرت المسمي لذا دادگاه بدون در نظر گرفتن وضعيت مالي زوج ، اجرت المثل كارهايي را كه زوجه انجام داده است معين مي كند و چنانچه لازم ببيند مي تواند از كارشناس براي تعيين اجرت المثل بهره گيرد .
بند تبصره ۶ ماده واحده در مورد نحله چنين مقرر داشته است : در غير مورد بند الف با توجه به سنوات زندگي مشترك و نوع كارهايي كه زوجه در خانه شوهر انجام داده و وسع مالي زوج دادگاه مبلغي را از باب بخشش براي زوجه تعيين مي كند . بنابراين در مورادي كه شرايط بند الف (اثبات صدور دستور انجام امور خانه توسط زوج و اثبات قصد عدم تبرع زوجه در انجام كارهاي محوله ) موجود نباشد ، دادگاه مطابق مفهوم نحله ( يعني عطيه اي مجاني از ناحيه زوج ) مبلغي را تعيين مي كند .
امروزه تعيين نحله در هنگام صدور گواهي عدم امكان سازش به در خواست زوجه ، رويه عملي محاكم خانواده است . در طلاق به در خواست زوجه اولاً در بيشتر مواقع زوجه حاضر مي شوند كه با بخشش كليه حقوق خويش خود را از بند زندگي خانوادگي رهانيد ، ثانياً در صورت در خواست حق الزحمه زندگي زناشويي يا بايد در خصوص پرداخت و ميزان آن با زوج به توافق برسند كه عملاً چنين چيزي ممكن نيست و يا اين كه پرداخت حق الزحمه ضمن عقد نكاح يا عقد خارج لازم قيد شده باشد كه چنين فرضي در عمل محال است ، لذا تعيين حق الزحمه از سوي زوجين تحقق پيدا نمي كند .
در طلاق هاي توافقي نيز با توجه به اين كه زوجين بايد در خصوص حقوق مالي خويش يا گذشت از آن توافق مي كند ، دادگاه از دخالت در چگونگي توافق خودداري مي كند لذا مطالبه حق الزحمه ايام زناشويي پيش نخواهد آمد ، چرا كه چنين مطالبه اي در محضر دادگاه نشان دهنده عدم توافق زوجين نسبت به شرايط ذكر شده در توافقفنامه است . بنابراين آنچه عملاً محاكم با آن روبرو هستند مطالبات زوجاتي است كه شوهرانشان بدون رضايت آنها قصد جدايي از آنان را دارند و در اين حالات نيز با توجه به اين كه اثبات دو شرط مندرج در بند الف از تبصره ۶ ماده واحد براي زوجه تقريباً محال است لذا اين دادگاه است كه خود راساً با توجه به وضعيت مالي زوج مبالغي را كه به طور متوسط دويست الي پانصد هزار تومان در سال است تعيين مي كنند .

[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 12:9 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]

اکثر قريب به اتفاق زنان بي‌سرپرستي که تحت حمايت قانون قرار مي‌گيرند حقوق قانوني خود را نمي‌شناسند و هيچ موسسه و نهادي نيز در اين خصوص به آن‌ها اطلاع‌رساني نمي‌کند تا اين قشر آسيب‌پذير زير چترحمايت قانون قرار گيرند.

يک وکيل دادگستري در گفت‌و‌گو با ميراث‌آريا (chtn)، اظهارداشت: در حال حاضر تنها قانوني که براي حمايت از زنان سرپرست خانوار وجود دارد قانون تامين زنان و کودکان بي‌سرپرست مصوب ‌٢۴/٨/٧١ است که براي نهاد‌هاي ذيربط لازم‌الاجرا است.

«احمد باختر» با اشاره به جزييات اين قانون افزود: طبق بند يک مادهٔ ‌٢ قانون مذکور، زنان بيوه، زنان پير و سالخورده و ساير زنان و دختران بي‌سرپرست و همچنين زناني که شوهرانشان مفقودالاثر يا از کار افتاده هستند تحت حمايت اين قانون قرار مي‌گيرند، طبق بند ‌١ مادهٔ ‌٢ اين قانون نيز چنانچه زني به يکي از دلايل طلاق يا فوت شوهر يا فسخ عقد يا حتي صدور حکم موت فرضي يا بذل مدت يا انقضاي مدت در نکاح منقطع، شوهر خود را از دست داده باشد مشمول حمايت اين قانون قرار مي‌گيرد.

اين وکيل دادگستري درباره ضعف سازمان بهزيستي در حمايت از زنان بي‌سرپرست اضافه‌کرد: در حال حاضر متولي اجراي قانون زنان و کودکان بي‌سرپرست سازمان بهزيستي کشور است که اين سازمان بايد زنان بي‌سرپرست را شناسايي کرده و تحت حمايت قرار دهد که متاسفانه تحقيقات و شواهد نشان مي‌دهد در اين زمينه ضعف‌هايي وجود دارد.

«باختر» خاطرنشان کرد: به يقين مي‌توان گفت اکثر قريب به اتفاق زنان بي‌سرپرستي که تحت حمايت اين قانون قرار مي‌گيرند از وجود چنين قانوني بي‌اطلاع هستند و هيچ موسسه و نهادي در اين خصوص اطلاع‌رساني نمي‌کند تا اين قشر آسيب‌پذير زير چتر حمايت قانون قرار گيرند.

اين حقوقدان در مورد راهکار حل معضلات موجود زنان سرپرست خانوار، گفت: دولت بايد در اجراي اصل ‌٢١ قانون اساسي، سازمان ثبت احوال کشور را موظف کند هنگام ثبت وقايع طلاق يا فوت شوهر، مشخصات همسر مطلقه و همسر متوفي را که برابر تعريف قانوني بيوه و بي‌سرپرست تلقي مي‌شوند به سازمان بهزيستي کشور معرفي کند تا از مزايا و حمايت‌هاي قانوني اين قانون بهره‌مند شوند.

[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 11:54 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
انحصار وراثت در حقوق عبارت است از معلوم نمودن تعداد وراث متوفی توسط مراجع ذی صلاح. اگر می‌خواهید بدانید روند قانونی آن چگونه است این مطلب کوتاه راهنمای مناسبی برای شماست.

پس از فوت متوفی، موضوع توسط اداره ثبت احوال در رایانه ثبت گردیده و سپس شناسنامه آن فرد باطل و گواهی فوت صادر می‌شود. فوت شخص آثار حقوقی زیادی دارد؛ من جمله اینکه در اثر فوت انسان اموال او به طور قهری به وراث او منتقل می‌شود، اما به منظور اینکه وراث بتوانند سهم الارث خود را مطالبه و در آن تصرف کنند، ابتدا لازم است وارث و سهم الارث هر یک از آنان در دادگاه مشخص گردد. در این خصوص دادگاه پس از رسیدگی، گواهی انحصار وراثت صادر می‌نماید.


اشخاص ذینفع در انحصار وراثت


اشخاص ذینفع عبارتند از
۱- وراث
۲- طلبکار متوفی
۳- وصی در مواردی که تعیین وراث برای تنفیذ و اجرای وصایای متوفی لازم است.
۴- موصی‌ له، در مواردی که تنفیذ وصیت مزبور از سوی وراث لازم است.
۵- شخصی که از اثبات وراثت شخص دیگری منتفع می‌گردد می‌تواند درخواست انحصار وراثت بدهد. مثل کسی که مالی از ترکه را از وراث خریده است.


مرجع صالح برای گواهی انحصار وراثت و تشریفات آن


ورثه با مراجعه به دادگاه (در حال حاضر شورای حل اختلاف در آخرین محل سکونت متوفی) فرم مخصوص انحصار وراثت را دریافت و اسامی افرادی که از متوفی ارث می‌برند را با مشخصات کامل و نسبت آن‌ها با مرحوم در آن فرم درج می‌کنند و مدارک و مستندات خود را از جمله گواهی فوت متوفی، شناسنامه و کارت ملی کسانی که ارث می‌برند را پیوست می‌نمایند و همراه دو شاهد که متقاضیان ارث را می‌شناسند، به یکی از دفا‌تر اسناد رسمی برده تا آن‌ها با گواهی امضا، وراث را تأیید نمایند.
وراث، فهرست کلیه اموال و دارایی‌های منقول و غیرمنقول متوفی را به اداره دارایی منطقه محل سکونت فرد فوت شده ارائه داده تا گواهی مالیات بر ارث دریافت کنند. سپس ورثه با داشتن مدارک از جمله گواهی فوت متوفی، فرم انحصار وراثت، گواهی مالیات بر ارث، شناسنامه و کارت ملی متقاضیان دریافت ارث و استشهادیه شهود که به تأیید یکی از دفا‌تر اسناد رسمی رسیده باشد، به شورای مذکور مراجعه کرده و درخواست صدور گواهی انحصار وراثت را با تقدیم دادخواست می‌دهند.

شورا پس از بررسی اسناد و مدارک، دستور چاپ یک نوبت آگهی در یکی از روزنامه‌های کشور را صادر می‌کند تا در مدت یک ماه اگر فردی اعتراض و یا ادعایی درباره این پرونده و اموال فرد متوفی داشته باشد، مراجعه کند و پس از این مدت اگر کسی ادعایی نداشت، قاضی به استناد دلایل و مستندات پرونده، با صدور گواهی انحصار وراثت، سهم‌الارث وراث را براساس نسبت آن‌ها با متوفی صادر خواهد کرد.


توجه: در صورتی که متقاضی نام یک یا چند تن از وراث را در دادخواست اعلام ننماید، عمل وی در حکم کلاهبرداری بوده، با شکایت ایشان قابل تعقیب و مجازات خواهد بود

[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 11:34 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]



برخی مردم هنگام ازدواج، چه موقت و چه دائمی، اطلاع مناسبی از برخی قوانین و وظایف حقوقی در قبال نوع ازدواجشان مطلع نیستند. دانستنیهایی در این باره برای این اشخاص مفید است.

* دفا‌تر ازدواج حق ندارند بدون حکم دادگاه ازدواج مجدد را به ثبت برسانند.

* عدم ثبت واقعه ازدواج جرم محسوب می‌شود و مرتکب به حبس تا یک سال محکوم خواهد شد. 

* اگر مردی در زمان عده طلاق همسر اولش، بخواهد ازدواج دیگری نماید باید با کسب اجازه از دادگاه باشد زیرا زوجه در این ایام هنوز همسر شرعی وی محسوب می‌‌شود.
* به زنی که به عقد موقت مردی در آید و به زبان عامیانه صیغه وی شود، نفقه‌ای تعلق نمی‌‌گیرد مگر اینکه در زمان عقد موقت در این مورد توافقی صورت گرفته باشد.
* حقوق فرزندان حاصل از ازدواج موقت از جمله نفقه – حضانت – توارث بر عهده پدر طفل می‌‌باشد. 
* در نکاح موقت هیچ یک از زوجین از یکدیگر ارث نمی‌‌برند. 
* مطالبه اجره المثل ایام زوجیت مستند به قانون می‌‌باشد. 
* اگر زوجه کارهایی را که شرعاً بر عهده وی نبوده و به دستور زوج و با قصد عدم تبرع (مجانی و بدون عوض نباشد) انجام دهد می‌‌تواند از دادگاه تقاضای دریافت اجرت المثل نماید. 
* زن وقتی می‌‌تواند مطالبه اجرت‌المثل نماید که تقاضای طلاق از طرف شوهرش باشد. 
* در تعیین اجره المثل ملاک وضع مالی مرد نیست بلکه دادگاه دستور به انجام کار‌شناسی صادر می‌‌نماید.


[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 11:23 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
ا

میان‌برهایی که برخی برای طی کردن ره صد ساله در یک شب، به آن‌ها دل می‌بندند متعدد است و یکی از آن‌ها جرم جعل است! به همین دلیل این جرم یکی از رایج‌ترین جرایم در کشور ما محسوب می‌شود. کافی است کسی به صورت آگاهانه و ارادی نوشته‌ای بسازد یا تغییر دهد یا این کار‌ها را با سایر مواردی که در قانون به آن‌ها تصریح شده است، انجام دهد تا آن‌ها را به جای اصل جا بزند و به نفع خودش یا دیگری از آن استفاده کند تا جاعل و مجرم شناخته شود.

جاعلان شکل‌های مختلفی برای ارتکاب جرایم خود پیدا کرده‌اند. حتی بعضی از انواع جعل‌ها بدون دستکاری فیزیکی سند انجام می‌شود؛ همین معیار باعث شده است که جعل به دو نوع تقسیم شود: جعل مادی و جعل معنوی (مفادی).
به گزارش جام جم سرا به نقل از روزنامه حمایت- اگر در ظاهر سند، نوشته یا... خدشه‌ای محسوس وارد شود مثلاً چیزی به نوشته اضافه یا از آن پاک شود در این صورت جعل مادی خواهد بود. بیشتر جعل‌ها از این نوع هستند؛ اما در جعل معنوی به ظاهر سند لطمه‌ای وارد نمی‌شود، بلکه در حقیقت این اسناد یا نوشته‌ها تحریف‌هایی واقع می‌شود و مطالبی به دیگران منتسب می‌شود که حقیقت ندارد. به عنوان مثال فرض کنید در حین نوشتن سند در دفتر اسناد رسمی مأمور ثبت مطالبی را بدون آنکه از سوی دو طرف مورد توجه قرار گرفته باشد در قرارداد وارد کند؛ این حالت حقیقت دگرگون شده است اما عملاً تغییر فیزیکی در سند رخ نداده است.

دستور قانونی برای ممنوعیت جعل

عملی جرم است که در قانون به قید مجازات ممنوع شده باشد؛ بنابراین جرم جعل تنها در حدودی که قانون تعیین کرده، جرم است. در ماده ۵۲۳ قانون مجازات اسلامی در تعریف جرم جعل گفته شده است که جعل و تزویر عبارتند از ساختن نوشته یا سند یا ساختن مهر یا امضای اشخاص رسمی و غیر رسمی، خراشیدن یا تراشیدن یا قلم بردن یا الحاق یا محو یا اثبات یا سیاه کردن یا تقدیم یا تأخیر تاریخ سند نسبت به تاریخ حقیقی یا الصاق نوشته‌ای به نوشته دیگر یا به کار بردن مهر دیگری بدون اجازه صاحب آن و نظایر این‌ها به قصد تقلب.

حربه‌های جاعلان در ارتکاب جرم جعل مادی

هر جرمی برای اینکه به نتیجه برسد نیازمند سلسله‌ای از اقدامات است که به دست مجرم انجام می‌شود. گفتیم که جعل به مادی و معنوی تقسیم می‌شود؛ بنابراین رفتار مجرم در این دو نوع از جعل با هم متفاوت است. مرتکب جرم جعل مادی هر کسی می‌تواند باشد. او ممکن است ایرانی یا غیر ایرانی، دولتی یا غیردولتی و... باشد و به یکی از روش‌هایی که در ادامه می‌آید مرتکب جعل شود:

۱. ساختن نوشته یا سند: هر نوشته‌ای که در مقام دعوی یا دفاع قابل استناد باشد سند محسوب می‌شود. نوشته با سند فرق دارد. ممکن است ارتکاب جرم جعل از طریق ساختن سند باشد مثلاً شخصی برای تملک زمینی در خارج از شهر اسنادی بسازد که او را برخلاف واقع مالک بداند. این روش، یکی از رایج‌ترین روش‌هایی است که برای ارتکاب جرم جعل استفاده می‌شود.

۲. ساختن مهر و امضای اشخاص: افراد برای اینکه نشانه‌ای شخصی پای اراده‌های مکتوب خود بگذارند از امضا و مهر استفاده می‌کنند. بنابراین مهر و امضا اسم یا علامتی است که زیر سند و نوشته‌ها قرار می‌گیرد و نشان می‌دهد که مندرجات آن مستند به امضاکننده است. این کارکرد امضا باعث شده است که جعل آن نیز یکی از شیوه‌های رایج ارتکاب جرم جعل باشد. در جعل امضا یا مهر،‌گاه متن نوشته نیز از سوی صاحب امضا نوشته شده است و‌گاه به دست شخص ثالث نوشته می‌شود و جاعل فقط مهر و امضا را جعل می‌کند که در هر دو صورت جرم جعل امضا واقع شده است. یکی از راه‌های دیگر جعل مهر آن است که جاعل عین مهر دیگری را شبیه‌سازی می‌کند. توجه داشته باشید که همه این اقدامات بدون اجازه و رضایت صاحب امضا و مهر است که اگر غیر این بود باید همه سازندگان مهر در کشور را به عنوان جاعل دستگیر می‌کردند. معمولاً افرادی که از سواد کافی برخوردار نیستند به جای مهر یا امضا از اثر انگشت برای تایید نوشته‌ها استفاده می‌کنند؛ جعل اثر انگشت یک نفر هم نتیجه‌ای مثل جعل امضا یا مهر دارد. به‌کار بردن مهر دیگری که به او سپرده نشده باشد، از روی تقلب که موجب خسارت صاحب آن شود، هم مجازات جرم جعل دارد.

۳. خراشیدن، تراشیدن یا قلم بردن یا الحاق: یکی از روش‌های رایج جعل حذف قسمتی از نوشته به وسیله تراشیدن یا خراشیدن است. ممکن است قسمتی که از یک نوشته حذف می‌شود، فقط یک نقطه باشد اما همین یک نقطه می‌تواند یک نفر را از جمع مالکان خارج کند و شخص دیگری را جایگزین وی کند. بنابراین فرقی میان تراشیدن یک نقطه با جعل کامل یک مدرک تحصیلی وجود ندارد و هر دو جرم است. منظور از خراشیدن از بین بردن و محو جزیی از کلمه در سند است؛ مانند اینکه با تیغ، مبلغ چکی را از ۱۰۰۰۰ ریال به ۱۰۰۰ ریال تغییر دهند. تراشیدن به معنای محو کامل کلمه است. الحاق شامل اضافه کرد حرف یا کلمه یا عبارت یا رقم یا علامت به نوشته و سند اصلی است. در قلم بردن چیزی مستقلاً به طریق الحاق به نوشته اصلی اضافه نمی‌شود، بلکهبا دست بردن در ظاهر کلمه معنی آن تغییر می‌کند، چه با اضافه کردن و چه با کم کردن به کلمه اصلی باشد؛ مانند اینکه حسن به حسین تبدیل شود.

۴. محو یا اثبات یا سیاه کردن: از روش‌های دیگر مورد استفاده جاعلان محو یا اثبات یا سیاه کردن سند است. محو کردن به عملی می‌گویند که موجب از بین بردن تمام یا جزیی از نوشته با هر وسیله غیر از خراشیدن و تراشیدن مانند استفاده از مواد شیمیایی می‌شود. اثبات به معنای از بین بردن علامت یا مهر باطل‌کننده سند است؛ به طوری که با این عمل سند احیا و به ظاهر معتبر باشد. سیاه کردن برای ناخوانا کردن کلمه یا عبارت متن اصلی یا قسمتی از یک سند با وسایل مانند جوهر، مواد شیمیایی یا خط کشیدن توسط جاعلان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

۵. الصاق نوشته‌ای به نوشته دیگر: یکی از روش‌های مورد استفاده جاعلان این است که کلمه یا جمله‌ یا مهر و امضایی را از سند دیگری جدا می‌کنند و به سند مجعول می‌چسبانند. این کار به گونه‌ای انجام می‌شود که سند جامعی گویای یک رابطه حقوقی ساخته؛ مثلاً قسمتی از وصیتنامه قدیمی به وصیت‌نامه جدید متوفی چسبیده می‌شود. به این کار الصاق نوشته‌ای به نوشته دیگر می‌گویند و این عمل در قانون مجازات اسلامی یکی از مصداق‌های جرم جعل است.

۶. تقدیم یا تأخیر تاریخ سند نسبت به تاریخ حقیقی: در این نوع از جعل متن سند تغییر نمی‌کند، بلکه تاریخ آن مقدم یا مؤخر می‌شود.

حربه‌های جاعلان در ارتکاب جعل معنوی

قبلاً در مورد تفاوت جعل مادی و معنوی گفتیم. این دو نوع جعل تا جایی با هم تفاوت دارند که حتی حربه‌های مجرمان در ارتکاب آن‌ها نیز با هم متفاوت است؛ جاعلان معنوی بر عکس جاعلان مادی نمی‌توانند هر کسی باشند بلکه بیشتر از سوی مأموران دولتی یا کارکنان دفتر اسناد رسمی یا سایر اشخاصی که سندی را تنظیم می‌کنند واقع می‌شود. آنان این جرم را به یکی از روش‌هایی که در ادامه توضیح داده می‌شود، انجام می‌دهند:

۱- تحریف در موضوع و مفاد قرارداد و نوشته و سند: مأمور دولتی ممکن است برخلاف حقیقت سند را تنظیم کند؛ مثلاً از قول مشتری در سند بنویسد که کالاهای موضوع قرارداد تحویل داده شده است. حتی این جرم مأمور ممکن است بدون تبانی با طرف قرارداد انجام بشود.

۲- تغییر اسامی اشخاص: مأمور رسمی یا دولتی ممکن است با تغییر اسامی اشخاص در سند اقدام به جعل معنوی کند. مثلاً مأمور یا سردفتر اسناد رسمی یا هر کس دیگری که قرارداد رسمی یا عادی را تنظیم می‌کند، حضور شخص را به عنوان طرف معامله در سند ذکر کند، درحالی‌که شخص حاضر غیر از طرف معامله واقعی است.

۳- امر باطلی را صحیح و یا صحیح را باطل جلوه دادن: مثلاً سردفتر بر اساس سند باطل وکالت مبادرت به تنظیم سند مالکیت برخلاف واقع کند.

۴- چیزی را که بدان اقرار نشده است، اقرار شده جلوه دادن: مثلاً با وجود انکار متهم، قاضی یا منشی دادگاه در صورت جلسه دادگاه چیزهایی بنویسد که نشان‌دهنده اقرار متهم باشد.

همه اقدامات فوق می‌تواند جرم جعل باشد به شرط اینکه با یک عنصر دیگر همراه شود و آن سوءنیت و قصد ارتکاب جرم است. جعل از جرایم عمدی است؛ بنابراینجاعل باید به غیر قانونی بودن عملش علم داشته باشد. تحقق سوءنیت و تقلب از مواردی است که در جعل باید احراز شود. جاعل باید بداند که عمل او جرم و قابل مجازات است و او با جعل اسناد به شخص ثالث یا جامعه ضرر می‌رساند. بنابراین حتی اگر قسمتی از سندی حذف شود یا در سندی مطالبی خلاف واقع نوشته شود، بدون اینکه مرتکب این عمل‌ها قصد ضرر رساندن به کسی را داشته باشد، این اعمال جعل نخواهد بود و مرتکب مجازات نخواهد شد. پس در کنار همه اقداماتی که گفتیم باید به قصد مرتکب نیز توجه کرد.



ادامه مطلب
[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 11:17 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]


شاید بتوان گفت سرقت یکی از سنتی‌ترین جرایمی است که بسیاری از جوامع بشری با آن آشنا هستند. در این مطلب با نحوه مطالبه مال مسروقه و تسهیلات قانونگذار برای متضرر از چنین جرمی آشنا می‌شوید.

آشنایی با مفهوم سرقت به زمانی بر می‌گردد که انسان‌ها با مفاهیمی چون مال و مالکیت آشنا شده بودند. آمار زندانیان در دنیا نشان می‌دهد که این جرم درصد زیادی از زندانیان را به خود اختصاص داده است. گرچه با پیشرفت علوم در زمان ابزارهایی که مجرمین برای ارتکاب این جرم به کار می‌بردند نیز پیشرفت کرده اما اصل عمل و رفتار نابهنجار کماکان مورد نکوهش جامعه بوده و متولیان جامعه همواره در صدد بوده‌اند تا با تصویب قوانین جامع ضمن برخورد با این پدیده اجتماعی، پیشگیری‌های لازم را برای جلوگیری از وقوع آن به وجود آورند.


تکلیف مراجع قضایی در رد مال مسروقه:


به موجب قانون، اموال مسروقه که در جریان تحقیقات کشف و توقیف می‌شود باید به دستور قاضی به کسی که مال از او سرقت رفته باز گردانده شود اما برای تحقق این امر شرایطی وجود دارد که به اختصار به آن‌ها می‌پردازیم:
۱-عین مال مسروقه کشف شده باشد. بنابراین چنانچه مال مسروقه هزار متر پارچه فاستونی بوده که پس از سرقت تبدیل به کت و شلوار شده باشد قابلیت استرداد ندارد زیرا عین مال مسروقه تبدیل شده است.
۲-وجود مال مسروقه نزد قاضی جهت کشف واقع ضروری نباشد. برای مثال چنانچه بازپرس برای انجام انگشت نگاری یا سایر آزمایشات جنایی ضروری تشخیص دهد که مال مسروقه تا انجام کار‌شناسی به صاحبش مسترد نشود مال مسروقه به مالباخته برگردانده نخواهد شد.
۳-مال مزبور معارضی نداشته باشد. پس اگر مال مسروقه یک تخته فرش باشد که غیر از شاکی شخص دیگری نیز مدعی آن باشد نمی‌توان آن مال را به شاکی مسترد کرد.


سوال: چنانچه مال مسروقه در بازپرسی توقیف باشد مال باخته چگونه باید مال را مسترد کند؟
پاسخ: اگر تحقیقات مقدماتی در بازپرسی به پایان رسیده باشد، بازپرس باید رأساً برای مال مزبور تصمیم بگیرد اما مالباخته می‌تواند از زمان تشکیل پرونده تا زمانی که پرونده نزد بازپرس در جریان رسیدگی است با تقدیم درخواست تقاضای استرداد مال مسروقه را بنماید.


نمونه درخواست


بازپرس محترم شعبه... دادسرای عمومی انقلاب شهرستان...
با سلام. احتراما این جانب... فرزند... شاکی پرونده کلاسه... که اموال زیر از من به سرقت رفته و اکنون در اداره آگاهی... توقیف است، تقاضای استرداد آن را دارم.
فهرست اموال: ۱...... ۲...... ۳......
تاریخ...
امضا


سوال: چنانچه سارق مال مسروقه را از شهرستان محل وقوع جرم به شهرستان دیگری منتقل و آن را به دیگری فروخته باشد آیا می‌توان مال مسروقه را مسترد کرد؟
پاسخ:
عین مال مسروقه در دست هر کس که باشد چه در شهرستان محل وقوع جرم و چه در شهرستان دیگر قابل استرداد است، اما باید دانست که در این گونه موارد برای استرداد مال مسروقه قاضی شهرستان محل وقوع سرقت با دادن نیابت قضایی به قاضی شهرستانی که مال در حوزه قضایی آن وجود دارد تقاضای کشف و توقیف مال مسروقه را خواهد داد.

سوال: کسی که مال مسروقه را خریداری می‌کند آیا مسئولیتی در مقابل مالباخته دارد واگر پولی بابت اموال مسروقه پرداخته باشد به چه کسی حق رجوع خواهد داشت؟
پاسخ:
هر گونه مداخله در مال مسروقه اعم از مورد معامله قرار دادن یا مخفی کردن مال یا قبول کردن که با علم و اطلاع صورت گیرد، جرم است و اگر مالخر، معامله مال مسروقه را حرفه خود قرار داده باشد به اشد مجازات محکوم می‌شود اما کسی که مال مسروقه را خریداری کرده و بابت آن بهایی پرداخته چه این عمل را با علم انجام داده باشد و چه بدون اطلاع باید عین مال را به صاحبش برگرداند و برای مطالبه وجه به سارق رجوع کند.


سوال: چنانچه عین مال مسروقه پیدا نشود مالباخته برای جبران خسارات خود چه تکلیفی دارد؟
جواب:
در جرم سرقت و همچنین کلاهبرداری قانونگذار این مزیت را برای شاکی در نظر گرفته که بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و دادن دادخواست و ابطال تمبر و... در صورت تلف عین کالای مسروقه، دادگاه سارق را به رد مثل یا قیمت کالای مسروقه به نفع او محکوم می‌کند.


سوال: چنانچه سارق پس از محکومیت قطعی از رد عین کالای مسروقه یا مثل یا قیمت آن امتناع کرد چه ضمانت اجرایی وجود دارد؟
پاسخ:
در این حالت دادگاه چنانچه مالی از سارق به دست آورد آن را ضبط و به میزان محکومیت از مال ضبط شده به نفع مالباخته برداشت می‌کند در غیر این صورت با درخواست مالباخته سارق تا زمان پرداخت ضرر و زیان مالباخته در حبس باقی می‌ماند، مگر آنکه ثابت کند معسر است یعنی به لحاظ عدم دسترسی به اموالش یا به واسطه فقر و تنگدستی قادر به پرداخت بدهی‌اش نیست.


سوال: چنانچه سارق به عین مال مسروقه خسارت وارد کند نحوه جبران آن چگونه است؟
پاسخ:
فرض کنیم سارق اتومبیلی را سرقت کرده و پس از سرقت با آن تصادف می‌کند و خساراتی به خودرو وارد می‌آورد در این حالت مالباخته باید دادخواست مطالبه خسارت به‌‌ همان دادگاه رسیدگی کننده پرونده ارائه و برای تقدیم دادخواست به نکات زیر توجه کند:

۱-دلیل مالکیت خود را بر اتومبیل، پیوست دادخواست کند.
۲-خسارت وارده بر اتومبیل را به کمک کار‌شناسان برآورد کند.
۳-هزینه دادرسی را بپردازد. البته تمامی این هزینه‌ها قابل وصول از سارق است.


موادی از قانون مجازات اسلامی- ماده ۱۰


بازپرس یا دادستان در صورت صدور قرار منع تعقیب یا موقوف شدن تعقیب باید تکلیف اشیاء و اموال کشف شده را که دلیل یا وسیله جرم بوده و یا از جرم تحصیل شده و یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده است تعیین کند تا مسترد یا ضبط یا معدوم شود.
در مورد ضبط دادگاه تکلیف اموال و اشیاء را تعیین خواهد کرد همچنین بازپرس و یا دادستان مکلف است مادام که پرونده نزد او جریان دارد به تقاضای ذینفع با رعایت شرایط زیر دستور رد اموال و اشیا مذکور در فوق را صادر کند:
۱-وجود تمام یا قسمتی از آن اشیا و اموال در بازپرسی یا دادرسی لازم نباشد.
۲-اشیاه و اموال بلامعارض باشد.
۳-در شمار اشیاء و اموالی نباشد که باید ضبط یا معدوم شود.

در کلیه امور جزایی دادگاه نیز باید ضمن صدور حکم یا قرار یا پس از آن، اعم از اینکه مبنی بر محکومیت یا برائت یا موقوف شدن تعقیب متهم باشد، نسبت به اشیا و اموالی که وسیله جرم بوده یا در اثر جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده حکم مخصوص صادر و تعیین کند که آن‌ها باید مسترد یا ضبط یا معدوم شود.

تبصره ۱- متضرر از قرار بازپرس یا دادستان یا قرار یا حکم دادگاه می‌تواند از تصمیم آنان راجع به اشیاء و اموال مذکور در این ماده شکایت خود را طبق مقررات در دادگاه‌های جزایی تعقیب و درخواست تجدید نظر کند. هر چند قرار یا حکم دادگاه نسبت به امر جزایی قابل شکایت نباشد.

تبصره ۲- مالی که نگهداری آن مستلزم هزینه نامتناسب برای دولت بوده یا موجب خرابی یا کسر فاحش آن شود و حفظ مال هم برای دادرسی لازم نباشد و همچنین اموال ضایع شدنی و سریع الفساد حسب مورد به دستور دادستان یا دادگاه به قیمت روز فروخته شده و وجه حاصل تا تعیین تکلیف نهایی در صندوق دادگستری به عنوان امانت نگهداری خواهد شد.


قانون مجازات اسلامی- ماده۶۶۷


در کلیه موارد سرقت و ربودن اموال مذکور در این فصل دادگاه علاوه بر مجازات تعیین شده سارق یا رباینده را به رد عین و در صورت فقدان عین به رد مثل یا قیمت مال مسروقه یا ربوده شده و جبران خسارت وارده محکوم خواهد کرد.


آیین دادرسی کیفری- ماده ۱۱۱


اموال مسروقه یا اشیایی که به واسطه ارتکاب جرم تحصیل شده و یا هر نوع مالی که در جریان تحقیقات توقیف شده، باید به دستور قاضی، به کسی که مال از او سرقت رفته و یا اخذ شده مسترد شود. مگر اینکه وجود تمام یا قسمتی از آن‌ها در موقع تحقیق یا دادرسی لازم باشد که در این صورت پس از رفع احتیاج به دستور قاضی مسترد می‌شود. اشیایی که برابر قانون باید ضبط یا معدوم شود از حکم این ماده مستثنی است

[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 11:11 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]

در همه کشورهای جهان شروع رسیدگی به یک دعوا نیازمند پرداخت هزینه‌ است؛ البته میزان این هزینه در کشورهای مختلف متفاوت است. در کشور ما انواع مختلف دعاوی و مراحل مختلف دادرسی هزینه‌های متفاوتی دارد. اما برخی نکات و شرایط برای همه دادرسی‌های حقوقی مشترک است. که در ادامه برای اطلاع شما به بررسی این موضوع پرداخته‌ایم.

 

یک وکیل دادگستری منظور از هزینه‌های دادرسی را به این شرح تشریح می‌کند: هزینه دادرسی عبارت است از هزینه‌هایی که بابت صدور حکم یا قرار به هنگام تقدیم دادخواست از سوی خواهان بایستی پرداخت شود. 
وحید اسمخانی ادامه می‌دهد: مقنن در ماده ۵۰۲ قانون آیین دادرسی مدنی اشعار می‌دارد: هزینه دادرسی عبارت است از هزینه قرار‌ها و احکام دادگاه و هزینه برگ‌هایی که به دادگاه تقدیم می‌شود. همچنین در ماده ۵۰۳‌‌ همان قانون مقرر شده که هزینه دادخواست کتبی یا شفاهی اعم از دادخواست بدوی و اعتراض به حکم غیابی و متقابل و ورود و جلب ثالث و دادخواست تجدیدنظر و فرجام و اعاده دادرسی و هزینه وکالتنامه و برگ‌های اجرایی و غیره‌‌ همان است که در ماده ۳ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین مصوب ۱۳۷۳ و یا سایر قوانین تعیین شده است که به صورت الصاق و ابطال تمبر یا واریز وجه به حساب خزانه پرداخت می‌شود. به استناد بند ۱۲ از ماده ۳ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت مصوب ۱۳۷۳ هزینه دادرسی تعیین و بر اساس آن خواهان هنگام تقدیم دادخواست بایستی به میزان خواسته تمبر ابطال و الصاق کند. 
این کار‌شناس حقوقی پرداخت هزینه‌های دادرسی را بر عهده خواهان می‌داند و عنوان می‌کند: بر اساس قانون کسی که می‌خواهد در دادگاه پرونده‌ای تشکیل دهد باید به میزانی که قوانین و مقررات تعیین می‌کنند هزینه دادرسی پرداخت کند یا اصطلاحا تمبر باطل کند.

[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 10:59 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
پیش از انقلاب مشروطیت علمای دینی و روحانیون در محاضر شرعی با تأسی به منابع و فتاوی معتبر فقهی، عمدتا به‎عنوان یگانه مرجع رسیدگی و حل و فصل دعاوی مردم شناخته می‎شدند. به تناسب نوع مرجع رسیدگی در این زمان، کسانی نیز غالبا با استفاده از همین منابع به‎عنوان وکیل به دفاع از حقوق اصحاب دعوی می‎پرداختند.

مبارزات انقلابیون و مشروطه خواهان که به ثمر نشست، مظفرالدین شاه ناگزیر با صدور فرمانی تأسیس عدالت خانه را که آرزوی دیرین مردم بود، رسما اعلام کرد. بدین‎سان انقلاب مشروطیت نقطه عطفی در تاریخ عدالت خواهی کشور شد. با تأسیس عدالت‎خانه و دادگاه‎‎های رسمی، فصل جدیدی در باب وکالت دعاوی گشوده شد. 

نخستین‎بار در ایام وزارت مرحوم حسن پیرنیا برای نظم‎بخشی به حرفه وکالت دستورالعملی تهیه شد، لیکن این دستورالعمل وجهه اجرایی نیافت. با تصویب قانون محاکمات حقوقی و پس از آن قانون اصول تشکیلات عدلیه، نخستین مقررات قانونی در باب وکالت دعاوی تدوین و تصویب شد و برای اولین‎بار عبارت «وکلای رسمی» به قانون راه یافت. 

به موجب قانون اخیرالذکر وکیل بعد از احراز سایر شرایط، باید در جلسه اداری دادگاه استان سوگند یاد می‎کرد و اشتغال به شغل وکالت در تهران منوط به تصویب وزیر عدلیه و در ولایات، منوط به تصویب رئیس محکمه استیناف بود. 

در دوره وزارت عدلیه مرحوم علی اکبر داور، پس از انحلال عدلیه تهران و شهرستان‎ها و تأسیس محاکم جدید، مقررات تازه‎ای در باب وکلا وضع شد. 

با تشویق و همکاری وی در سال 1309 کانون وکلای عدلیه رسما افتتاح شد و علی اکبر داور که وزارت عدلیه را بر عهده داشت، به‎عنوان رئیس کانون وکلا تعیین شد. همین انتخاب خود به‎طور کامل گویای وابستگی کانون وکلا به دستگاه عدلیه بود. 

قانون وکالت در شهریور ماه ۱۳۱۴ مشتمل بر ۵۵ ماده به تصویب رسید و در آن، تأسیس کانون وکلا پیش‎بینی شد. ولی در آغاز اجرا، قانون مزبور مورد مخالفت وزیر وقت عدلیه مرحوم سید محسن صدر قرار گرفت و اجرایش متوقف ماند. 

با ابتکار احمد متین دفتری، قانون وکالت مورخ ۲۵ بهمن ماه ۱۳۱۵ مشتمل بر ۵۸ ماده به تصویب رسید. در این قانون برای نخستین‎بار کانون وکلای دادگستری دارای شخصیت حقوقی شد اگرچه از حیث نظامات، همچنان تابع وزارت عدلیه و البته تعیین هیأت مدیره آن در اختیار وزارت دادگستری بود. 

به‎طور کلی سیر قانون‎گذاری در باب امور صنفی وکلای دادگستری، از دوران تأسیس دادگستری مدرن به بعد از وابستگی به‎ سمت استقلال جریان داشت تا این‎که در سال 1331 و در زمان نخست‎وزیری مرحوم دکتر محمد مصدق، لایحه پیشنهاد شده کانون وکلا با اصلاحاتی به‎عنوان «لایحه قانونی استقلال کانون وکلای دادگستری» به امضای رئیس دولت رسید. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی استقلال کانون وکلا متأثر از حال و هوای انقلاب دچار تحول شد. پاکسازی کانون وکلا در این دوره منجر به ابطال پروانه وکالت عده‎ای از وکلا شد، هرچند برخی از ایشان متعاقبا اعتبار خویش را احیا کردند. 

در این دوره اجازه برگزاری انتخابات اعضای هیأت مدیره کانون صادر نشد و در سال 1362 گودرز افتخار جهرمی با پیشنهاد آیت‎الله بجنوردی به‎عنوان سرپرست کانون وکلا منصوب شد. همین شرایط ادامه داشت تا این‎که پس از کش و قوس فراوان، سرانجام در سال 1376 «قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری» به تصویب رسید و اولین انتخابات برای تعیین اعضای هیأت مدیره برگزار شد. 

استقلال کانون وکلا به‎عنوان یک نهاد صنفی تا به امروز تقریبا پا برجا مانده؛ اما چندی قبل لایحه‎ای موسوم به «لایحه جامع وکالت» در قوه قضاییه تهیه و جهت ارائه به مجلس تحویل دولت شد. برخی مواد این لایحه به‎گونه‎ای تدوین یافته که به گفته بسیاری از حقوقدانان، با تصویب آن استقلال فعلی کانون وکلا نقض خواهد شد. برخی مواد این لایحه در حین بررسی در کمیسیون مربوطه در دولت، دستخوش تغییراتی شده و نهایتا به دستور رئیس‎جمهوری به جهت آن‎چه ایشان «مغایرت با حقوق مردم و قانون اساسی» دانسته، رسیدگی به لایحه مذکور متوقف شد. البته در این‎روز‎ها زمزمه‎‎هایی مبنی بر شروع به رسیدگی و پایانی شدن بررسی لایحه مذکور شنیده می‎شود.
[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ ] [ 10:47 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]

ترمینولوژی طنز حقوقی 

اجازه ازدواج مجدد: اجازه قانون به مرد برای خیانت به همسر
پاکدامنی : هدیه خداوند به بشر برای دوران پیری
خدا: واجب الوجودی که با اینکه از او نمی ترسیم ، دوست داریم دیگران از او بترسند
دیوانه : آدمی که به هر چه می گوید اعتقاد دارد
سرنوشت : دادگاهی که ما را از همه گناهان و اشتباهاتمان تبرئه می کند
فکر : چیزی است شبیه ناخن که باید هر چند وقت یک بار آن را کوتاه کرد زیرا میکروب زیر آن جمع می شود
زن : موجودی است که بدون فکر حرف می زند ، بر خلاف مرد که بدون فکر عمل می کند
عرف : سعی جامعه در فضیلت وانمود دادن اشتباهات گذشتگان که توان اصلاح آن را ندارد
فضیلت : عتیقه معنوی ، کالای با ارزشی که به دلیل با ارزش بودن ، معمولاً در پستو نگهداری می شود و کسی از آن استفاده نمی کند.

آقازاده: استثنا در خلقت
اخلاق : علمی است که به ما می آموزد زشتی و زیبائی یک فعل بستگی به فاعل آن دارد.
استرداد دعوا: بخشیدن عطای عدل به لقای عدلیه
بالغ : کسی که دیگر نباید از او انتظار شنیدن حرف راست را داشت .
جرم : هر چیزی است جز آنچه که انجامش ایرادی ندارد.
جلسه اول دادرسی : جلسه ای است که خط بطلان روی ضرب المثل « حرف نزده را همیشه می توان زد » می کشد.
خیار : اجازه قانون برای عهدشکنی .
دفاع مشروع : مجازات نکردن کسی که زیر بار ظلم نرفته است .
شهروند: رعیت مدرن.
عده : مدت زمانی که اجباراً به زن داده می شود تا در مورد خواستگارانش به درستی بیاندیشد تا مرتکب اشتباه قبلی خود نشود.
فمینیسم : جنبشی است زنانه به قصد رهاسازی مردان از قید زنان.
فوت پدر: یکی از اسباب تملک .
قرار سقوط دعوی : قراری است که دعوا را آنچنان به زمین می کوبد که دیگر امکان بلند شدن آن وجود ندارد.
قرار عدم استماع دعوا: قراری است که به موجب آن ، دادگاه رسماً نداشتن گوش شنوا برای شنیدن دعوا را اعلام می کند.
قطع ید: صاف کردن دست کج .
وکیل : سربازی است که با این که دشمن را نمی شناسد ، به جنگ او می رود.

[ ۱۳۹۲/۰۸/۰۷ ] [ 14:56 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره موسسه

موسسه حقوقی وکلای فرهیخته

شماره تلفن برای مشاوره حقوقی

                                 
 تلفن:    32281494    051
   
                   65 18 513  0915



051-37536008             
نشانی:  مشهد چهار طبقه،مدرس 8 ،
                                     ساختمان 121 طبقه 2  علی حاجی زاده


مشاوره حقوقی
کیفری
خانواده
ثبتی
امکانات وب
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین




در اين وبلاگ
در كل اينترنت